دخترک غمگین است... زنگ که میزنم زور میزند صدای فینفینش را در مکثها و سکوتهای مکالمه خفه کند! اما غافل است و بیخبر که من مادرم و همهچیز را میفهمم! اصلن قرار همین است. قرار این است که مادر بفهمد به روی خودش نیاورد، پدر بفهمد در خودش بریزد، بچه هم خودش را به نفهمی بزند و دمار از روزگار همه در بیاورد!
بگذریم... بعضی حرفهارا نمیشود زد!
حالا این که این دختره چرا غمگینه یه بخشیش تقصیر خود جد به کمر زدمه که پیشنهادهای شخمی بهش میدم!
باز هم بگذریم!
.
.
.
اصن کلن بگذریم!
ولی خداییش از این نمیشه گذشت: یکی نیست دو تا داد سر خدا بزنه بگه آخه خدای ناحسابی واقعن هدف از خلقت بعضیا چی بوده؟!!!!!
اوه اوه.
پاسخحذفزدی به سیم آخری؟
شایدم اولی بوده!
به هر حال بگو اونی که زدی قرمز بود یا آبی!