ستارهها این بالا
- بسیار و نزدیک-
تو در قلبم
- دور و اندک-
و من حیرتزده بر ایوان شب
-ایستادهایم-
کوهها در من میپیچند
سکوت سیاه و یکدست را
پارس سگهای خوابزده
تکهتکه میکند
کسی در سرم
خودش را به دیوار میکوبد
و بیدارنشستگان
از حفرههای خالی پنجرههاشان
دست تکان میدهند برای من
شب خود را به من میرساند
سگها به کوهستان فرار میکنند
سکوت
بر سرم دست میکشد
و بر زبانم
بوسه میزند
تو در من خاموش میشوی
و من در شب
۵شنبه ۲۷ آبان ۸۹
۴بامداد
حفره هاي خالي پنجره
پاسخحذفwww.kia-mehr.persianblog.ir