دیدی بعضی روزها تلفن دستیت بیخودی زنگ میخوره؟ یه آدم پرت... اشتباهم نگرفته باشه اشتباهی گرفته! تو افغانستان وقتی کسی جایی رو اشتباه میگیره طرف میگه غلط کردی. ینی به زبان خودمون همون اشتباه گرفتی. بعضی وقتا طرف که اشتباهی منو میگیره یا نه حتا بعضی وقتا که درست میگیره دلم میخواد کاش بتونم مثه یه افغانی به همون سادگی و راحتی عبارت مصطلح خودشون پای تلفن بگم غلط کردی و گوشی رو بذارم. اما نمیتونم. این عبارت اینجا رایج نیست و من هم جرات لازم برای این کار رو ندارم.
تا یادمه میزان جرات من تابع مستقیم میزان اعتماد به نفسم بوده و این روزها هم اوضاع جفتشون بد خرابه. چسناله نمیکنم تقصیر خودمه. وقتی دنیا تنگ میگیره میچپم تو خونه. کلاس و شاگرد کنسل میکنم. قرار معاشرت کنسل میکنم. گاهی چندتا چندتا. انقد که دروغ و دبنگ کم میآرم. یادم میره برا کی چی گفتم. یادم میره قراره به کیا زنگ بزنم... و اینجوری میشینم کنج خونه و انرژیهای منفی و فحشهای احتمالی واصله رو که برای خودم غنیمت جمع کردم سر حوصله به نخ میکشم و میندازم گردنم. هی جلوی آینه کج و راست میشم که ببینم بهم میاد یا نه. آخرش ایراد از اون گردنبند نیست. ایراد از من و موهام و عینکم و باقی ماجراهاست.
بگذریم...
گاهی داری میمیری که به یکی زنگ بزنی و ازش خبر بگیری. مخابرات همزمان منفجر میشه. و دقیقن در لحظهای که هیج احتیاجی به مزاحم نداری تو زندگیت یکی هوس میکنه حالت رو بپرسه و گوشی تو هم، که مدام خدا آنتن نداره مخصوصن توی اتاقت که مثه قبر دفن میون برجهای اطراف، آنتنش پره از قضا!
بازم بگذریم... اینا رو نوشتم که بگم بعضی روزا هرکاریشون که کنی یهجورین. حتا اگه بخوای بری تو غار و سرتو بکوبی به دیوارهاش...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر