قبل اینکه ماشینو بشورم دیدم رو خاک رو شیشهی پنجرهی پشت کمک راننده نوشته: ای مهربانتر از برگ... خط آشنا بود! یه ربع بعد دیدمت که داری سر بالایی نزدیک خونه رو میری بالا رسیدم کنارت شیشه رو دادم پایین: اینورا؟
رد میشدم!من دیدم که چشمات منو نگاه نمیکنن! -برسونمت؟ منم میرم بالا... با مکث دستگیره رو گرفتی... کمربندتو که میبستی: ملگرادو شستی؟ -آره... چطو؟ همینطوری... آخه آینههات هنوز خیسه! نگاهم پشت چراغ افتاد به نک انگشت سبابهی دست چپت... سیاه و دودهای بود! قهقه زدم! -به چی میخندی؟ -به این که فک میکنی من نمیفهمم!
ملگراد:molgorad تغییر یافتهی همان گلمراد خودمان است و اسم ماشین اینجانب میباشد! اختراع این اسم را سرکار خانم آیدا ملقب به بابونه و شخص شخیص نگارنده بر عهده داشتهاند!
پاسخحذفبی شک مقصودش این بوده که تو هم بفهمی.
پاسخحذفبیشک به مقصودش رسیده!
پاسخحذف