به آینه بازمیگردم
خطوط سخن میگویند
خندههایم بیستوسه سالهاند
گریههایم مسنتر
بیصدا...آرام... متین
همچون بیوهزنی میانهسال
از آینه میگذرم
خطوط اما
هنوز صدا میزنند مرا
و پژواک عبارت بیستوسه
که گاه از معنا تهی میشود در مقابلم
و دوار سر که از پس این چرخه پایان نمییابد
به آینه بازمیگردم
این بار همه چیز ساکت است.
خطوط سخن میگویند
خندههایم بیستوسه سالهاند
گریههایم مسنتر
بیصدا...آرام... متین
همچون بیوهزنی میانهسال
از آینه میگذرم
خطوط اما
هنوز صدا میزنند مرا
و پژواک عبارت بیستوسه
که گاه از معنا تهی میشود در مقابلم
و دوار سر که از پس این چرخه پایان نمییابد
به آینه بازمیگردم
این بار همه چیز ساکت است.
به تاریخ ۶ بهمن ۸۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر