۱۳۹۰ شهریور ۱۳, یکشنبه

قول

یه روز بلاخره می‌شینم لب حوض دلم و یه نخ می‌ندازم تو آب. انقد صب می‌کنم تا بیای و گیر بیفتی. بعد ناغافل می‌کشمت بیرون و پرتت می‌کنم رو موزاییک‌های کف حیاط. دل سیر می‌شینم نگا می‌کنم به جست و واجستت و عین خیالمم نیس صداهایی که از خودت درمیاری! اینو بت قول می‌دم... حالا ببین!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر