چیزی میان من و من ایستاده
که سایه انداخته بر همه چیز
و آن تویی...
کاش آنقدر بزرگ شوی
روزی
که بدانی
تصمیمها را تنها میشود گرفت
رها نمیشود کردشان.
کاش روزی آنقدر بزرگ شوی
که بفهمی
راهی نمانده است
و دیگر کسی به انتظار تو نیست.
کاش دست برداری از سر این زندگی
از سر چیزی که نام دیگرش مرگست
و آدمها دلتنگی صداش میزنند
تا کمتر ترسناک به گوش برسد.
کاش دست برداری از نام من...
و کاش یاد بگیرم
خاطرات را در باد رها کنم
انگار بادکنکهایی
پر از هلیوم
گریخته از دست کودکی سه ساله
چسبیده به سقف آسمان.
چسبیده به سقف آسمان.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر