۱۳۹۰ دی ۸, پنجشنبه

زیبا

در خلوت خودم زیبا صدایش می‌زنم. گاهی شده به خودش بگویم خوشگل - از خودش یاد گرفته‌م که مادرش را این‌طور صدا می‌کند. اما خوشگل کافی نیست. زیبا بیشتر بهش می‌آید.
وقتی آرام خوابیده. وقتی در آشپزخانه این طرف و آن‌طرف می‌رود. وقتی رانندگی می‌کند. وقتی می‌نویسد، می‌خواند، ترجمه می‌کند. وقتی پای حساب‌کتاب‌های چندش‌آور ماهیانه‌است. وقتی با تلفن با دور یا نزدیک حرف می‌زند. وقتی دست زیر چانه تلویزیون می‌بیند. وقتی با موبایل با پرنده‌های عصبانی دمار خوک‌های سبز را درمی‌آورد. وقتی در دنیای مجازی غم‌گین یا خوش‌حال می‌شود. وقتی صبح‌ها پنیر سفید می‌مالد روی نان سنگک تست‌شده و با برش‌های گوجه می‌گذارد در دهانش و یک چای پیش‌بند و یکی هم پس‌بند.
تازگی‌های به این مجموعه قرص‌‌هاص ریز و درشت هم اضافه شده. اما برای من فرقی نمی‌کند. این‌ها چیزی از زیبایی این بشر برای من و اطرافیانش کم نخواهد کرد.
او برای من زیباست. برای پدر و مادرش و جواد و گیلا و حمید، رویا. برای امیرعلی و امیرطاهر مامان. و برای باقی جهان خاله رویا. خاله رویایی که اگر لازم باشد روی هرچه مادر را سفید خواهد کرد.

۲ نظر: