برتراند راسل با آن قیافهی تیزهوش و عجیبش همیشه برایم جذاب و دوستداشتنی بوده. دیروز ولی که داشتم «جهانی که من میشناسم»ش را میخواندم در مقدمه توجهم به نکتهی غریبی جلب شد. خداناباور بزرگ ِ بسیار اخلاقگرا بیشتر سالهای عمرش را مزدوج گذرانده -۷۵ سال از ۹۸ سال زندگی (حالا آن ۱۸ سال اول هم که حساب نیست میشود ۷۵ از ۸۰)- و این در میان فلاسفه رکورد محسوب میشود که چه آنها یکسر مجرد مانده بودند و یا زناشوییهایی کوتاه و یا کمجان به هم میرساندند.
نکته البته فقط همین نیست. همسران او همگی با او در نوشتن مقالات و رسالههاش و حتا فعالیتهای اجتماعی-سیاسیش همراه و همکار و همگام بودهاند. این یعنی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم انگلیسی باهوش میتوانسته زنان پیشرو و روشنفکر اجتماع را خوب تمییز دهد.
این زنان که تعدادشان چهارتاست و فقط خدا میداند که اگر عمرش به دنیا بود به چند میرسید همگی زندگیهایی نسبتن میان مدت با وی داشتهاند. بعید میدانم کسی نداند که کنارآمدن با خلق و خوی غرایب اهل فلسفه تا چه پایه سخت میتواند باشد. تمامی این زندگیها حداقل یک دهه و نیم به طول انجامیدهاند. و حاصلشان چندین همکاری اجتماعی و مقاله و سفر و غیره است.
متوسط پانزده سال شاید به قاموس آن سالها عمر کوتاهی برای ازدواج به حساب بیاید -بدون احتساب مرگ و میر و بیوه شدن افراد البته- ولی برای قرن سرعت ما هرکدام یک پیروزی عظیم محسوب میشود و این آقای پیر خوشپوش فلسفه چهارتاش را در پرونده داشته.
در ۱۸۹۴ که با همسرش الیس پیرسال سمیث ازدواج میکند بیست و دو ساله است. بیست و هفت سال بعد که این رابطه به طلاق میانجامد در چهل و نه سالگیش تقریبن بلافاصله با همسر دومش دورا بلک مزدوج میشود. در شصت و سه سالگی و پس از چهارده سال از دورا نیز جدا میشود و چند ماه بعد در شصت و چهار سالگی با پاتریشیا پیتر هلن سپنس ازدواج میکند. این پیوند با عمری شانزده ساله به متارکه و باز هم ازدواجی سریع با نفر بعدی، خانم ادیث فینچ ختم میشود. حالا راسل هشتاد ساله هجده سال در عهد ازدواج میماند. هرچند بر کسی روشن نیست که رمقی نمانده بوده یا بالاخره به خوشبختی رسید و هپیلی اور افتر شد. شاید هم حضرت ملک الموت برنامهریزیهاش را بهم ریخت.
نکته البته فقط همین نیست. همسران او همگی با او در نوشتن مقالات و رسالههاش و حتا فعالیتهای اجتماعی-سیاسیش همراه و همکار و همگام بودهاند. این یعنی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم انگلیسی باهوش میتوانسته زنان پیشرو و روشنفکر اجتماع را خوب تمییز دهد.
این زنان که تعدادشان چهارتاست و فقط خدا میداند که اگر عمرش به دنیا بود به چند میرسید همگی زندگیهایی نسبتن میان مدت با وی داشتهاند. بعید میدانم کسی نداند که کنارآمدن با خلق و خوی غرایب اهل فلسفه تا چه پایه سخت میتواند باشد. تمامی این زندگیها حداقل یک دهه و نیم به طول انجامیدهاند. و حاصلشان چندین همکاری اجتماعی و مقاله و سفر و غیره است.
متوسط پانزده سال شاید به قاموس آن سالها عمر کوتاهی برای ازدواج به حساب بیاید -بدون احتساب مرگ و میر و بیوه شدن افراد البته- ولی برای قرن سرعت ما هرکدام یک پیروزی عظیم محسوب میشود و این آقای پیر خوشپوش فلسفه چهارتاش را در پرونده داشته.
در ۱۸۹۴ که با همسرش الیس پیرسال سمیث ازدواج میکند بیست و دو ساله است. بیست و هفت سال بعد که این رابطه به طلاق میانجامد در چهل و نه سالگیش تقریبن بلافاصله با همسر دومش دورا بلک مزدوج میشود. در شصت و سه سالگی و پس از چهارده سال از دورا نیز جدا میشود و چند ماه بعد در شصت و چهار سالگی با پاتریشیا پیتر هلن سپنس ازدواج میکند. این پیوند با عمری شانزده ساله به متارکه و باز هم ازدواجی سریع با نفر بعدی، خانم ادیث فینچ ختم میشود. حالا راسل هشتاد ساله هجده سال در عهد ازدواج میماند. هرچند بر کسی روشن نیست که رمقی نمانده بوده یا بالاخره به خوشبختی رسید و هپیلی اور افتر شد. شاید هم حضرت ملک الموت برنامهریزیهاش را بهم ریخت.
از ازدواجها که بگذریم کلی داستان هیجانانگیز دیگر هم علاوه بر دستآوردهای علمی راسل در زندگینامهش هست. از سفرها و دیدارها با سران کشورها هم میشود سبقت گرفت تا رسید به اینکه راسل از دو سالگی تا ششسالگی چهار تن از اعضای نزدیک خانوادهش را با فاصلههای دوساله از دست میدهد. دو سالگی مادر و خواهر، چهار سالگی پدر، شش سالگی پدربزرگش (وزیر سابق دولت بریتانیا). در کنار این طاعون مرگ و میر در خاندان راسل که بعدها نیز با مرگ مادربزرگ و برادرش دنبال شد -این آخری لقب ارل را برایش به یادگار گذاشت- کلی اخراج به خاطر سرسختی و سماجت بر سر رای و نظرش نیز که اصولن خصیصهی خانوادگیشان است نیز در کارنامهی تقریبن یکقرن زندگی «برتراند آرثر ویلیام، ارل سوم خاندان راسل» مشاهده میشود.
اغلب اعضای خانوادهی وی نیز خداناباور و مبارز مدنی -خصوصن پدر و مادرش- برای احقاق حقوق اجتماعی و آزادی بودهاند. بگذریم که تصور عمومی خیلی از ماها از خداناباوران موجوداتی هیولایی و ضداخلاق و شیطانصفت است. خانوادهی راسل به تنهایی با به دوش کشیدن بار سهم زیادی در مدون کردن اخلاق اجتماعی و فردی خلاف این تصور را ثابت کردهاند.
اغلب اعضای خانوادهی وی نیز خداناباور و مبارز مدنی -خصوصن پدر و مادرش- برای احقاق حقوق اجتماعی و آزادی بودهاند. بگذریم که تصور عمومی خیلی از ماها از خداناباوران موجوداتی هیولایی و ضداخلاق و شیطانصفت است. خانوادهی راسل به تنهایی با به دوش کشیدن بار سهم زیادی در مدون کردن اخلاق اجتماعی و فردی خلاف این تصور را ثابت کردهاند.
تمام اینها را گفتم که بگویم با در کنار هم قرار دادن این مصایب و آن دستآوردها آقای راسل هرگز دست از امیدواری برنداشت. همین چهار فقره ازدواج را شما درنظر بگیر. برای بار چهارم در هشتاد سالگی ازدواج میکنی؟!
نسل ما باید خیلی چیزها از این بشر و زندگیش یاد بگیرد. شعار همیشگی ایشان را که یادتان نرفته؟ «دنیا بیش از هرچیز محتاج امید به آینده است!»
پ.ن. وی یکی از پرکارترین فیلسوفان سدهی بیستم به حساب میآید.
پ.ن. وی یکی از پرکارترین فیلسوفان سدهی بیستم به حساب میآید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر