۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه

سکوت همیشه معنای رضا نمی‌دهد...

از اون نصفه شب احمقانه نمی‌دونم دقیقن چقد می‌گذره، نمی‌خوام هم بدونم! با اون رانندگی دیوانه‌وارمون به سمت غرب و اون همه مزخرفی که سر هم می‌کردیم که از اصل موضوع فرار کنیم... با شیشه‌های بالا به مردم فحش می‌دادیم که نصفه شب هم مثه آدم نمی‌تونن رانندگی کنن! الکی سر هم داد می‌زدیم و دعوا راه می‌انداختیم... و جفتمون می‌دونستیم چیزی که داره بین‌مون می‌میره دیگه جبران‌پذیر نیست...


نگو قبول نداری... الان معلوم نیست که تو کجای کدوم جهانی اما حتمن هنوزم زرد می‌پوشی...
حتمن مامان‌بزرگ رو هم کلی گذاشتی سر کار که من اذیتت می‌کنم... کافیه پام برسه اون‌جا که همه‌ی غرغرهای عالم رو سرم هوار کنه که چرا این بچه‌رو می‌چزونی انقد؟ و من فقط فرصت کنم قبل از منفجر شدن از قهقه یه نگاه: حالا من با تو کار دارم! شلیک کنم طرفت...

تمام اون ابرازهای دیوانه‌وار هنوزم سیل می‌شه رو گونه‌هام... دلم می‌خواد داد بزنم سرت که تو حق نداشتی... قرار نبود جلو بزنی...
یادته تو توچال کمربندم رو می‌کشیدی که آروم برو... آروم باش! از مسیر لذت ببر...
یا هی مثال انجیر رو -که از قول مهندس‌پور برات گفته بودم- ناغافل از آستینت می‌کشیدی بیرون!‌

این روزها ریتم زندگیم یک هشتم قبله!

حتا این پنتکس بی‌چاره کلی خاک گرفته که تو بیای دنده‌ی شکسته‌ش رو تعمیر کنی! لاستیک‌های حفاظ فاسد شده‌شو عوض کنی! دیگه حتا طرفش هم نمی‌رم! دادت هنوز توی تاریک‌خونه می‌پیچه که: دست نزن! کار تو نیست...
.
.
.
توجیه شبت این بود که از خودت یاد گرفتم عشقمو با داد و بیداد و دعوا هوار بزنم!
حالا می‌بینی منو؟ عوض شدم... حامد و داوود می‌گن پخته شدم... خودم می‌گم پیر!
خنده‌هایی که هر یه‌ ربع یه بار از جا می‌پروندنت و هر از چندی کلی خرج می‌ذاشتن رو دست اقتصاد دست به عصای ما با تو کوچ کردن... فقط گاهی جلوی آینه که بهت زل می‌زنم یه انعکاس دور می‌پیچه توی گوشم!
دلم لک زده که آروم از توی تاریکی پیدات بشه و بگی آروم باش... و دستت سرمو بذاره رو شونه‌ت و صدای -به قول خودت- این تیکه گوشت بی‌مصرف پخش بشه تو سرم!
پ.ن: هنوزم قهرم. حتا روز سال بابای فرانک هم نیومدم سراغت! نمی‌خوای یه کاری کنی که تموم بشه این روزای گند؟
پ.ن.ن: اصن لعنت به من! خوب شد؟ الان بهتری؟
پ.ن.ن.ن: آخه خاک بر سر من! من چرا انقد خرم؟
پ.ن.ن.ن.ن: به خدا بیای این‌جا بنویسی خودزنی و این حرفا.... دیگه آره دیگه!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر