۱۳۹۰ دی ۳۰, جمعه

دودوچی‌چی

بیا خیال ببافیم جای این غصه‌خوردن‌های ابدی.../ تو برای من بادباک بساز/ من برای تو شعر/ تو قصه بباف برای من/ من شال‌گردن برای تو/ بی‌هیچ خیال ِ ناراحتی، بابت فردا/  همین کنار می‌نشینیم/ شلوارهامان را تا زانو می‌زنیم بالا/ بی‌خیال حرف مردم/ پاهامان را فرو می‌کنیم در یخ‌زدگی نهر‌های شهرمان/ هر کسی هم که رد شد و نچ‌نچ کرد/ یک لب‌خند گشاد و بی‌هوا حواله‌ش می‌کنیم/ می‌دانم نمی‌شود/ اما بیا دست‌کم خیال کنیم/ که برگشته‌ایم به آسمان آبی و آفتاب شفاف کودکی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر