چند وقت قبل که ف زنگ زد و گفت که نمایشنامهخوانیای دارند در فلان موسسه حتا فکرش را هم نمیکردم که جوانی سی و چند ساله چنین برخورد درستی را با موزیک -و آن هم سبک کمتر شناختهشدهی رِهگِه و ترانههای عمیق و عجیب باب مارلی بزرگ- در قالب نمایشنامه ارایه کند.
خیلی دلم میخواهد دوباره از در آن سالن وارد شوم و گروه را در حال اجرای نمایشنامهخوانی آن کار ببینم. خیلی دلم میخواهد که متن را دست بگیرم و با قهوه و سیگار حال و هواش را واژه به واژه گز کنم.
هردوی اینها ناممکن است.
تاب تحمل ترانههای باب مارلی را هم ندارم چرا که زیر بار فشار نوستالژی له میشوم.
پس:
تنها راه میشود اینکه فمیلی تایم زیگی مارلی را پلی کنم و برای این فرزند خلف اسطورهی موسیقی پاپ دههی هفتاد عمر دراز آرزو کنم.
زندهباد جاماییکا
زندهباد خانوادهی مارلی
زندهباد دههی هفتاد
زندهباد موسیقی
زندهباد آزادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر