آمدم بگویم تنبلم! نالانم! خستهم! عقم میگیرد از هرچی آدم نالوطی( با همین ط است یا با ت است؟)ست! زیاد میخوابم تازگیها! و از همه مهمتر یک کار کمرشکن قبول کردهم.
صبح به صبح هم پا میشوم کورمال کورمال میکشانم خودم را از تخت به سمت میزتحریرجان و هرآنچه از خواب دیشبش یادم میآد مینویسم. بعدتر مینشینم و تحلیل میکنم آنها را.
در این چند وقتی که محاق کرده بودم به جانورشناسی رویآور شدم... کشفیات جدیدم را رو کنم به طرفةالعینی نوبل جانورشناسی را میگذارند در یکی از این پاکتهای خوشرنگ دیاچال میفرستند دم در... حیواناتی هستند از گروه شیپشیفترها که حیووانند ولی ادای انسان را خوب درمیآورند. گول اینها را نخورید. اگر هم بهشان برخوردید از در عقبی فرار کنید. در عقبی را هم اگر پیدا نکردید مثل عقرب انقدر با دمتان بکوبید به فرق سرتان تا عزراییل خودش سراغتان بیاید که اگر گیر این جماعت بیفتید...
از درگیریهای روزمره هم گزارشی بدهم خدمتتان که نیایید بروید بگویید هجری قمری ولول میچرخد و فلان. بیایید بروید بگویید ولول میچرخد و بهمان!
نوشتن خوب پیش میرود. دستکم با کمتلاشی مضمن و دلسرد شدن رعدآسا و ناگهانی خودم متوجه پیشرفتهای مورچهوارم شدهام. گور پدر بقیه.
میگوید عذابوجدان خوب و لازم است. اما عزت نفس هم هماناندازه مهم است. منم که ملانصرالدین مدام در اورژانس بستریم بس که از این سمت و آن سمت بام اقدام به خودکشی ناموفق میکنم...
چشم بهم گذاشتم و سر کلاسهای دکتر رضوانی هرهر خندیدم و دو ماه گذشت...
برای درس خواندن منسجم برنامه ریختهام. ارتباطم را با جهان واقع قطع نمونده کان مبارک را چسباندهم به صندلی و از تلاش برای شادنگه داشتن خود لذت وافر میبرم.
شاگردهایم را کنسل کردهام. هر کدام را با یک دروغ و دغل.
بیشتر معاشرتم با رویاست اینروزها و شبها هم جواد که میآید خانه. حالا ظهری بعد از ظهری وقتی هم اگر طاهر به تورمان خورد یه مشتی لگدی فحشی کتککاریای کشتیای چیزی مهمان میکنیم هم را. رویا هم میخندد که خرسگندهها انگار ۶ سالهتان است و کارتن تمام شده و خانم مجری آمده...
داستان کوتاه عمق عجیبی دارد. آدم را دیوانه میکند.
به سراغ تدوین نروید. خر و خواب و عیش و عشرتتان از حالا تا ابدتان به باد خواهد رفت. از ما گفتن
پراکنده نویسی بس میباشد.
ه آفیش خواب
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر