داشتم فکر میکردم که الان چهار پنج سالی میشه که وبلاگ مینویسم. جایی که قبلن در همین بلاگ سپاتجان داشتم و به لطف سربازان گمنام پکید و این زخمی بیرون تن فعلی که چند هفتهی دیگر دو سالش تمام میشود. اما فقط یکی دو سال است که وبلاگ میخوانم و کمتر شده که سرک بکشم. نمیدانم چرا اما میترسم از اینکه پای ثابت جایی بشوم. پایثابت شدن یعنی آشنایی و دوستی و این یعنی عادت و به جان خریدن درد و دوری. اما از آن بالاتر نمیدانم چرا گاهی حس میکنم هرچه ساکت و آرامتر و بیسروصداتر آدم بیاید نان و وبلاگش را سق بزند و برود بهتر است. چون اینجا هم مثل جامعهی غیرمجازی کم نیستند آنها که همهچیز را به گه میکشند.
اینجاست که جای خالی گودر بسیار احساس میشود.
پ.ن: به این گودرداتیواس ِبتا سرزده بودم که همهی اینها آمد به ذهنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر