۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه

فکر نکردن

این‌جا نشسته‌م. آب‌جوی بلوبری می‌خورم که نمی‌دونم ترجمه‌اش کدوم یکی از اخته‌های فارسیه... به جمله‌ی دختر زیبایی فکر می‌کنم که اگر جفت‌مون عاشق یه مرد نمی‌شدیم بهترین دوست من می‌شد: آ کام فرام ا لند ویچ هز نو بریز...
آره این جمله تا حدود خیلی زیادی سرزمین منو تعریف می‌کنه. نه از اون تعریفایی که جون می‌کنی با هزار تا سنجاق هزار تا معنی ریز و درشت رو به‌ش بچسبونی. یه تعریف لخت و پتی که صاف میاد وامی‌سته جلوت می‌گه: همینیه که هست. و این جمله رو انقد خوب می‌گه که تاثیرش با یه کشیده‌ی آبدار برابری می‌کنه.
زد به سرم رفتم چک کردم دیدم دارم خنگ می‌شوم.
این موتورهای جست‌و‌جو و این مترجم‌ها ماشینی می‌گن بلوبری همون زغال‌اخته‌س. حالا هرچی... مهم اینه که من و یه سری آدم یه شب‌هایی داشتیم که پر بود از جادوی طعم این فسقلی‌های مثلن آبی...
.
.
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر